«اتحادیه اروپا برای ایران از جایگاه مهمی برخوردار است و جایگاه ویژهای دارد و قرنها است روابط تجاری، علمی و انسانی بین ایران و اروپا برقرار بوده و یقیناً این افت و خیزهای در روابط نباید مانع از گسترش روابط دو جانبه باشد و نگاه به آینده باید روشن باشد»
«ایران شریکی بسیار مطمئن برای اتحادیه اروپا است.»
«این سفر نخستین سفر من به اروپا است که به دعوت همتای اتریشی صورت میگیرد و امیدواریم بتوانیم در این سفر به موضوعاتی که مطرح شد، بپردازیم تا زمینه گسترش روابط ایران و اتحادیه اروپا را آرام آرام فراهم کنیم»
جملات بالا از چه کسی است؟ اگر به گوینده جملات توجه نداشته باشیم، فضای گفتمانی حاکم بر این جملات بیشتر به دوره اصلاحات و حاکم بودن نزدیکی به غرب در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شبیه است. اما این جملات از زبان آقای خرازی بیان نشده ، این جملات دکتر صالحی وزیر خارجه دولت دهم است که هفته گذشته در لبنان بیان شده است. اشتیاق فراوان آقای صالحی به گسترش روابط با اتحادیه اروپا با رویکرد سیاست خارجی که آقای احمدینژاد در دولت نهم داشت متفاوت است. در دولت دهم، گویا تغییرات به صورت جدی در سیاست خارجی خودش را نشان داده است. از کمکاری و بدفهمی تحولات جهان اسلام که بگذریم، رفتن به سمت اروپا به عنوان بخشی از تمدن غرب نشان دهنده تغییر اولویتهای سیاست خارجی دولت میباشد.
جمهوری اسلامی ایران در دوران اصلاحات (در بهترین تصور ممکن) با این فرض که اروپا راه متفاوت از آمریکا را طی خواهد کرد، تلاش نمود تا خودش را به اتحادیه اروپا نزدیک کند، اما آنچه که رخ داد چیزی برخلاف تصور تصمیمگیران دولت بود. نه تنها اروپا راهی متفاوت از آمریکا نرفت بلکه مشارکت فعال در ایجاد فشار بر ایران برای تغییر رفتار داشت. گفتگوهای متعدد ایران با کشورهای اروپایی در موضوع هستهای و عقب نشینی گام به گام ایران شاهدی محکم بر این ادعاست. این اشتباهی بود که تصمیمگیران دولت در آن زمان مرتکب شدند. دلیل آن نیز عدم شناخت درست اروپا و نسبت آن به آمریکا بود. بسیار واضح است که در نظام بینالملل فعلی اروپا کمکیار آمریکا است و این مساله را میتوان به راحتی با بررسی حوادث بعد از جنگ جهانی دوم دریافت. اروپا نه از نظر گفتمانی (تمدنی) و نه از نظر هویت تاریخی تفاوتی جدی با آمریکا ندارد. ساخت آمریکای امروز به دست اروپا بوده و روحیه سلطهگری وجه مشترک این دو جغرافیا است.
رویکرد جدایی انداختن میان اروپا و آمریکا رویکرد غلط و شکستخورده است. از منظر رئالیستی نیز منافعی که اروپا در رابطه با آمریکا دارد، قابل قیاس با منافع حاصل از ارتباط با ایران نخواهد بود. از منظر تئوری رژیمهای بینالمللی نیز آمریکا به عنوان هژمون تامین کالای عمومی دیگر بازیگران (من جمله اروپا) را عهدهدار است و برای همین اروپا نوعی وابستگی به آمریکا دارد که به راحتی قابل گسست نیست. از طرف دیگر از بعد از جنگ جهانی نقش آمریکا و اروپا (خصوصا اروپای غربی) نقشی مکمل بوده و بعید به نظر میرسد که اروپا بخواهد تغییر نقش داده و به عنوان رقیب ایفای نقش کند. این را هم در دوران جنگ سرد و هم در دوان پسا جنگ سرد که دوران مبارزه جهانی با تروریسم است، مشاهده میکنیم.
از زوایه دید دیگری نیز این رویکرد قابل نقد است که این زاویه دید بسیار مهمتر از مطالب قبلی است. بعد از انقلاب اسلامی رویکرد کلان سیاست خارجی ایران تغییر و از وابستگی به استقلال چرخش کرد. نمود بارز آن سیاست «نه شرقی، نه غربی» بود. همچنین به دلیل حاکم شدن گفتمان اسلام ناب در کشور، حمایت از مستضعفان اهمیت جدی یافت. اما ترجمان این منطق در سیاست خارجی چه بود؟ طبیعی است که افزایش ارتباط با کشورهای اسلامی در درجه اول و کشورهای جهان سومی که تحت سلطه و ظلم کشورهای سلطهگر بودهاند در درجه دوم ، معنا و مفهوم این منطق خواهد بود. اما بعد از انقلاب اسلامی تنها در برههای این رویکرد جنبه عملی یافت. در دوران سازندگی و اصلاحات این رویکرد به طور جدی پیگیری نشد. حتی در برخی از زمانها نادیده گرفته شد. بعد از روی کار آمدن دولت نهم این رویکرد دوباره حیات یافت و در گفتارهای مسئولین رنگ بوی جدی گرفت. افزایش روابط با کشورهای آمریکای لاتین و توجه زبانی به آفریقا از شواهد این رویکرد بود. همچنین به دلیل جدیتر شدن مقابله ایران با کشورهای غربی در مساله هستهای ، سطح روابط با این کشورها کاهش یافت. برای همین بود که سیاست خارجی دولت نهم طرفداران جدی در میان قشر حزب الهی جامعه داشت. ولی به نظر میرسد که این رویکرد در دولت دهم در حال تغییر است. با کارنامه ضعیفی که دولت در مساله بیداری اسلامی از خود نشان داد و این گونه اظهار نظرها آن هم توسط مسئول سیاست خارجی دولت، برداشت مثبتی نمیتوان حاصل کرد. به نظر میاید که دولت قدم به قدم در سیاست خارجی خود از گفتمان اسلام ناب دور میشود. شاید تصمیمگیران سیاست خارجی براین باور هستند که با این تغییر رفتار منافع ملی بهتر تامین میشود، اما باید دانست منافع ملی چیزی است که با عمل بازیگران ساخته میشود و مهم آن است که تصمیمگیران سیاست خارجی انتخابی درست و براساس اصول اسلام ناب داشته باشند و با جدیت آن را دنبال نمایند.
- ۹۰/۰۳/۳۱