وبلاگ مسعود براتی

این وبلاگ برای نمایش نوشته‌ها، مطالب مطالعه شده که مناسب است دیگران هم ببینند و کارهای دیگری که الان مشخص نیست ایجاد شده است. لذا مطالب و پیوندها قابل استفاده هستند.

پیوندهای روزانه
پیوندها

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

واقعیت این است که برای آل سعود ادامه حکومت در عربستان روز به روز دشوارتر می شود. آل سعود هم اکنون با چالش های بسیار بزرگی دست و پنجه نرم می کند. این چالش ها هم داخلی و هم خارجی است. در داخل کشور بزرگترین تهدید گرایش های سنی سلفی است که شبکه القاعده و شخص بن لادن نمونه های بارز آن به شمار می آیند. نکته بسیار مهم این است که این گرایش در میان طیف وسیعی از جمعیت جوان عربستان به سرعت ریشه دوانده و با مطالبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه گره خورده است.

آیا نفت به نوبه خود توضیح کاملی از روابط نزدیک آمریکا و عربستان در طول چندین دهه است؟ آمریکا برای 36 سال هیچ رابطه ای با عراق نداشت که دارای دومین ذخایر نفت جهان است. ایران با 10 درصد ذخایر نفتی در زیر تحریم های اقتصادی آمرکا برای 25 سال زندگی می کند. لیبی 19 سال تحریم آمریکا را تجربه کرد .... حکومت های پی درپی آمریکا نشان دادند که هزینه های روابط ضعیف با کشورهای صادر کننده نفت را تحمل می کنند.داشتن نفت زیاد دلیل دوستی برای داشتن روابط نزدیک با آمریکا نیست. تحریم های نفتی موقعیت عربستان را تقویت کرد ، و عکس آن نیز صادق است. یعنی روابط آمریکا و عربستان این انعطاف پذیری را به آمریکا داد تا باقی تولید کنندگان نفت را تحریم کند. این جواب سوال است که چرا آمریکا روابط قوی خود را با عربستان حفظ می کند. حفظ امنیت چاه های نفتی عربستان برای آمریکا و غرب در درجه ی اول اهمیت قرار دارد.

 

 

 

آمریکا به راحتی می تواند کشورهای تولید کننده نفت را در جهان تحریم نماید و یا با آنها قطع رابطه نماید و تمام اینها به پشتوانه منابع نفتی کشوری چون عربستان است. همین نقش را عربستان در تشکیلات اوپک ایفا می کند . عربستان بزرگترین ذخایر نفتی و 85% ذخایر اوپک را داراست . برای آنکه در زمان حوادث ناخواسته کمبود نفت را جبران کند. [1]

 

 

 

حاکمان عربستان به شدت به حمایت سیاسی و نظامی آمریکا متکی هستند. دربده بستان های غیر رسمی میان دو کشور ، عربستان به عنوان مهاری در مقابل قدرت های متخاصم منطقه  ای ، عامل ثبات بازار نفت و پس از تهاجم عراق به کویت میزبانی نیروهای آمریکایی عمل کرده است.واشنگتن کمک های چشمگیر نظامی و امنیتی عربستان را تامین کرده در حالیکه مخالفتهای سیاسی بر سر نفع و خیر مشترک مفروض نیز پخش شده است.

 

حضور نظامی امریکا در منطقه پس از جنگ دوم خلیج فارس وضعیت داخلی عربستان سعودی را بسیار ناگوار ساخته بود.این امر همراه جانبداری آشکار امریکا از اسرائیل در فرایند مذاکرات صلح ، نارضایتی های داخلی رابیشتر کرده و به رشد بنیادگرایی و افراط گرایی دامن زده بودند.[2]

 

 

 

در حمله آمریکا و متحدانش به عراق در 2003 نقش عربستان اهمیت فراوانی داشت. علی رغم مخالفت زبانی حکام عربستان از این حمله آنها مجبور به ارایه تسهیلات نظامی از جمله استفاده از یک هواپیمای ایرباس گردیدند. میزان کمک های عربستان در جنگ آمریکا یک راز آشکار بود.[3] جنگ دوم خلیج فارس منجر به بدهکاری عربستان گردید زیرا این کشور به شکل گسترده اقدام به تامین مالی آن نمود و نیز منجر به تاسیس پایگاه های نظامی ایالات متحده امریکا در خاک عربستان گشت

 

اما همین حمله برای آینده روابط آمریکا و عربستان می تواند تعیین کننده باشد چرا که با به دست گرفتن منابع نفت عراق که تا به حال آمریکا به پشتوانه عربستان خود را از آن محروم نموده بود ، دیگر وابستگی مانند قدیم وجود نخواهد داشت و این نکته ای قابل توجه است.

 

 

 

حادثه 11 سپتامبر نقطه عطفی برای توجه کردن به عربستان سعودی در مجامع جهانی بوده است. ربوده شدن دو هواپیمای مسافربری توسط گروهی تروریست و زدن این دو هواپیما به ساختمان های دوقلوی تجارت جهانی ، که در تاریخ اولین بار بود آمریکا در داخل خاک خودش با یک تهدید روبه رو می­شود. این حادثه بهت و حیرت بسیاری در جامعه آمریکا به دنبال داشت و فشار افکار عمومی بعد از ان به دولت آمریکا برای مقابله و پیشگیری از این نوع حوادث افزایش یافت. بعد از این حادثه که 15 تن از اتباع سعودی در آن نقش داشتند ( حمله کنندگان 19 نفر بودند )[4]، روابط این دو کشور آنچنان تغییر جدی نکرد و تنها مباحث مربوط به اصلاحات داخلی عربستان در مجامع مختلف و رسانه ها مورد توجه قرار گرفت. حکام سعودی ، عقاید ، رسوم اجتماعی و موضوعات این کشور مورد هدف تفاسیر خصمانه بی پایان قرار گرفت. پادشاهی عربستان سعودی به عنوان منبع تغذیه تروریسم ، یک انحراف و اشتباه تاریخی و کشوری عقب افتاده که ادعای دوستی رسمی نسبت به ایالات متحده دارد توصیف شده ؛ در حالیکه همزمان به فرزندان خود تنفر از غرب را آموزش داده و افراطیون دینی که به آمریکاییان حمله می کنند را از نظر  مالی تامین می کنند. واشتنگتن به دلیل وابستگی سنتی به نفت منطقه ، هرگونه انتقاد از نقض حقوق بشر یا جریانات و رویه های سیاسی و مذهبی در عبستان را مورد اغماض قرار داده است.

 

 

 

در این رابطه کمیته ای در آمریکا تشکیل گردید ، این کمیته ضمن بررسی عوامل کامیابی تروریست ها در آن حادثه، دلایل بروز آن رانیز مورد توجه قرار دادو وجود دولتهای اقتدارگرا و غیر دموکراتیک منطقه خاورمیانه، نبود حقوق بشر، درگیری اعراب اسراییل ، موضوع آموزش ، معضل اقتصادی، فساد مالی و رانت خواری حاکمان منطقه را از جمله زمینه ها و بسترهای پرورش تروریسم معرفی کرد.[5]

 

در تابستان 2002 لارنس مورادیس، یکی از محققان ماجرای 11 سپتامبر درجمع سیاستمداران گفت: سیاستمداران سعودی در هر حلقه زنجیره ترور 11 سپتامبر دست داشتند، از طراحی حمله تا تامین بودجه، از کادر اصلی تا سربازهای پیاده، از ایدئولوژی تا رهبری این ایدئولوژی، عربستان دشمن اصلی ماست نه هم پیمان ما، پس باید میدان های نفتی آن توقیف شود. ما اندکی بعد، نظر آمریکا درباره عربستان به دلایل زیر تغییر یافت:دلیل اول این بود که در مه 2003 هنگامی که چند حمله تروریستی در عربستان سعودی اتفاق افتاد، ملک عبدالله مجبور شد در اوت 2003 جنگ با تروریست را اعلام کند. نیروهای امنیتی چندین مظنون به عضویت در عملیات تروریستی و گروه القاعده را دستگیر کردند و دولت هم توافق کرد که هرگونه کمک های مالی از سوی هواداران بن لادن را در داخل کشور متوقف کند و دومین دلیل را می توان در وابستگی شدید آمریکا به نفت عربستان سعودی دست کم در آینده نزدیک جست وجو کرد.[6]

 

مقامات دولتی آمریکا عموما از انتقاد آشکار خودداری می کنند ، اما در محافل خصوصی معمولا ابراز نگرانی می کنند. جورج بوش در توضیح محورهای عمده رویکرد ایالات متحده در قبال منطقه اظهار داشت که 60 سال حمایت از دیکتاتورها در منطقه ، آمریکا را ایمن نگردانیده است از این رو آمریکا « استراتژی آزادی در خاورمیانه » را برگزیده است. در سخنان جورج بوش بر این تاکید شده بود که با اعطای تقش گسترده تر به مردم عربستان سعودی در اداره جامعه خود ، حکومت سعودی می تواند رهبری واقعی در منطقه به نمایش بگذارد.[7] او مجدد در ژوئن 2004 این فراخوانی را تکرار کرد و تشریح نمود که سرکوب ناراضیان و مخالفین به رادیکالیسم دامن می زند . اشاره این کلام به برخی از دوستان آمریکا بود.

 

می توان گفت از این زمان بود که مباحث مربوط به حقوق بشر و اصلاحات داخلی در عربستان محل توجه مجامع بین المللی قرار گرفت و حکومت عربستان سعودی تحت فشار افکار عمومی قرار گرفت. در جریانات انتخابات 2004 برخی از دموکرات ها روابط بیش از اندازه نزدیک با خاندان سلطنتی را محکوم کردند و بر ژست خشن تر در قبال ریاض تاکید نمودند. جان ادواردز تاکید می کند ما نیازمند روابط جدیدی با عربستان سعودی هستیم. روابطی که در آن به هنگام طرح موضوع تروریست ها، الگوی نابردباری و تکذیب رژیم مورد غفلت قرار نگیرد.[8]

 

 

 

در نوامبر 2003 اعضای کنگره پیش نویس طرح مسئولیت پذیری عربستان سعودی را ارایه دادند که بر اساس آن دولت آمریکا تا زمانی که رئیس جمهور تایید نماید که عربستان حداکثر تلاش را برای مبارزه با تروریسم به عمل آورده ، این کشور را مورد تحریم قرار می داد. گزارش شورای روابط خارجی در ژوئن 2004، ضمن اذعان به اینکه عربستان اقدامات مهمی برای نابودی هسته های داخلی القاعده ( منظور در داخل عربستان ) به عمل آورده و اجرای تاکتیکی قانون و همکاری امنیتی و اطلاعاتی با آمریکا را ارتقا بخشیده است ، بر این امرتاکید داشت که سئوالات سیاسی مهمی باقی خواهد ماند.

 

حمله آمریکا به عراق در رأس ائتلافی بین المللی به خاطر دستیابی به منابع نفت و یا نجات مردم این کشور از چنگ دیکتاتوری صدام صورت نگرفت بلکه هدف اصلی ایجاد تغییرات اساسی و فراگیر در منطقه خاورمیانه است که از دیدگاه نومحافظه کاران آمریکایی بزرگ ترین منشأ و خاستگاه دشمنی با آمریکا در قالب ها و اشکال گوناگون و اغلب رادیکال به شمار می آید. در واقع مقصود نهایی آمریکا از تهاجم سیاسی و نظامی و امنیتی به خاورمیانه پس از حادثه یازدهم سپتامبر، خنثی کردن تهدیدات واقعی یا تصوری از ناحیه دشمنان این کشور در خانه و زادگاه خودشان ذیل عنوان مبارزه با تروریسم است. اینجاست که اهمیت و جایگاه عربستان سعودی در دکترین امنیتی و برنامه ضد تروریستی دولت بوش آشکار می شود. کافی است به این نکته توجه کنیم که در عربستان سعودی خاندانی حکومت می کند که در بهترین حالت دوستی، ضعیف و ناتوان برای همراهی با آمریکا در مبارزه با تروریسم است و در بدترین حالت خودش دشمن آمریکا است.

 

 

 

حوادث اخیر در عراق، مشکلات اشغال یک کشور در خاورمیانه را به دنبال کشتار مردم و تلفات زیاد نیروهای آمریکایی و ویرانی و خرابی به ویژه خراب شدن زیرساختارهای نفتی عراق پررنگ تر کرده است. از سوی دیگر، اگر سناتور جان کری در نوامبر 2004 به عنوان رئیس جمهوری آمریکا انتخاب شود، نظر آمریکایی ها نسبت به سعودی ها تغییر خواهد کرد، زیرا براساس سیاست خارجی این کشور، وابستگی آمریکا در یک دوره 10 ساله به نفت خلیج فارس پایان خواهد یافت. در آن هنگام آمریکا می تواند درزمینه حمایت مالی و ایدئولوژیک سران عربستان سعودی از گروه القاعده بدون نگرانی تصمیم گیری کند.

 

 

 

عربستان سعودی اخیراً صادرات نفت به آمریکا را کاهش داد و دیگر بزرگ ترین صادرکننده نفت به آمریکا محسوب نمی شود. براساس آخرین آمار اداره اطلاعات انرژی آمریکا، عربستان در نیمه دوم سال 2003 به سومین صادر کننده نفت به آمریکا تبدیل شده است و در چهار ماه اول 2004 حتی به رتبه چهارم سقوط کرده است.از ژانویه تا آوریل 2004 عربستان سعودی روزانه 3/1 میلیون بشکه نفت صادر کرده است؛ این در حالی است که در همین دوره مکزیک 5/1 میلیون بشکه، کانادا 4/1 میلیون بشکه و ونزوئلای بحران زده هم 35/1 میلیون بشکه در روز صادرات داشته اند. سهم سعودی ها در بازار آمریکا با 1/20 درصد کاهش به 8/15 درصد در نیمه اول و دوم سال 2003 رسید و درچهار ماه اول سال جاری به 9/13 درصد رسید.

 

عربستان سعودی جز معدود کشورهایی است که در آن انتخابات آزاد وجود ندارد و حکومت در آن به شکل موروثی می باشد ، و نیز از معدود کشورهایی است که در آن اقلیت ها به صورت رسمی تحت تبعیض قرار دارند ، به عنوان مثال شهادت یک شیعه در دادگاه معادل نصف شهادت یک سنی اعتبار دارد.[9]

 

بعید است که ایالات متحده در پی تحقق دمکراسی تمام عیار در عربستان سعودی باشد، زیرا در صورت حرکت به سوی دمکراسی و برگزاری انتخابات آزاد، اولین گزینه جایگزین ، اسلام گراها هستند.[10]

 

 

 

آمریکا با یک معما روبه روست . از آنجا که عمیقا نگران بخش هایی از سیاستش می باشد ، از تهاجم به یک متحد مهم در تردید بوده ، و مایل است که شاهد داخل شدن این کشور در روند اصلاحات اصیل ریشه دار باشد و در عین حال نگران آن است که اصلاحات خود متضمن بی ثباتی باشد و موجب ایجاد یک رژیم متخاصم و بسیار تهدید کننده گردد.تا به حال دولت آمریکا یک سری فشارهای عام و خاصی را برگزیده است که با درک روز افزون ریاض از تهدید ناشی از مبارزان رادیکال به ایجاد برخی تغییرات کمک نموده است.همکاریهای امنیتی به طور چشمگیری افزایش یافت و عربستان در جهت جلوگیری از فعالیت های بین المللی بنیادهای خیریه و تامین مالی آنها گام برداشت .اما هنوز سئوال اساسی مبنی بر اینکه آیا آمریکا باید به عربستان در جهت اصلاحات سیاسی و اجتماعی فشار آورد؟ اگر پاسخ مثبت باشد ، این فشارها تا چه اندازه باید باشد ، باقی است.[11]

 

 

 

واقعیت این است که برای آل سعود ادامه حکومت در عربستان روز به روز دشوارتر می شود. آل سعود هم اکنون با چالش های بسیار بزرگی دست و پنجه نرم می کند. این چالش ها هم داخلی و هم خارجی است. در داخل کشور بزرگترین تهدید گرایش های سنی سلفی است که شبکه القاعده و شخص بن لادن نمونه های بارز آن به شمار می آیند. نکته بسیار مهم این است که این گرایش در میان طیف وسیعی از جمعیت جوان عربستان به سرعت ریشه دوانده و با مطالبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه گره خورده است.

 

 

 

به دنبال شرایط و تحولات یادشده در روابط آمریکا و عربستان، مقامات سعودی درصدد ایجاد پیوند و روابط مستحکم‌تر با سایر قدرت‌های جهانی و به ویژه آسیایی همچون چین، به منظور ایجاد توازن در سیاست بین‌المللی خود و تحکیم روابط با این کشورها به منظور کاهش وابستگی خود به آمریکا برآمدند. در این راستا بود که رایزنی‌ها، تماس‌ها و مذاکرات مقامات سعودی با چینی‌ها، بعد از یازده سپتامبر افزایش یافت و توافق‌نامه‌هایی نیز بین آنها به امضا رسید. از این رو این احساس در آمریکایی‌ها ایجاد شد که تغییرات مهمی در سیاست خارجی عربستان سعودی در حال ظهور است و سعودی‌ها دیگر به حفظ برتری آمریکا در سهم خود از بازار نفت کمتر تأکید می‌کنند

 

چین در بسیاری از زمینه ها می تواند شریک استراتژیک بسیار خوبی برای عربستان سعودی باشد. شراکت با چین، مشکلاتی از قبیل روابط حسنه آمریکا با اسراییل، اصلاحات دموکراتیک و حقوق بشر را ندارد و برای عربستان درآمدهای نفتی بیشتر در پی خواهد داشت. ازسوی دیگر، چین درآینده شریک جذاب تری خواهد بود، زیرا وابستگی این کشور به واردات نفت و گاز افزایش می یابد. آمریکا باید برای ابقای روابط استراتژیک خود با خاندان سعود در سیاست های خود در خاورمیانه به ویژه با توجه به اسراییل و فلسطین، در عراق بازنگری کند. علاوه براین، آمریکا باید در سیاست های انرژی خود، به ویژه درزمینه مالیات در حمل و نقل سوخت و هزینه تحقیقات و توسعه برای پایان بخشیدن به تسلط نفت در بخش حمل و نقل بازنگری کند.

 

درمجموع سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا بعد از یازده سپتامبر از جمله مبارزه با تروریسم، طرح خاورمیانه بزرگ، اصلاحات و دموکراسی‌سازی در جهان عرب، اشغال عراق و ارتباط عمیق هریک از این عناصر با ثبات و امنیت رژیم سیاسی و منافع ملی عربستان و همچنین واکنش‌های سعودی‌ها در قبال این‌گونه سیاست‌ها، به دوره‌ای از سردی روابط آمریکا و عربستان و وقفه‌ای استراتژیک در تعاملات این دو کشور منجر شد. اما با گذشت حدود یک سال از آغاز جنگ عراق و آغاز ناکامی‌های آمریکا در این کشور، از سال 2004 به بعد، با پیروزی حماس و شروع جنگ سی و سه روزه حزب‌ا... در مقابل اسرائیل (سال 2006)، به تدریج واقعیت‌های جدیدی در حوزه خاورمیانه نمودار شد که در نهایت پیامدهای مهمی را برای رویکردهای آمریکا و عربستان در منطقه و روابط آنها با یکدیگر در پی داشت.

 

 

 

[1] CSIS ,Hostile Intentions? The future of US-Saudi Relations(NY:CSIS,2005),p5

 

[2] شهروز ابراهیمی، «عربستان سعودی و سیستم جدید قدرت در خلیج فارس»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال هفتم،شماره سوم، پاییز 1383،ص563

 

[3] موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، همان،  ص 79

 

[4]  شهروز ابراهیمی، همان ،ص564

 

[5] مهدی ذاکریان، « ایران، خاورمیانه و حقوق بشر آمریکایی »، فصلنامه مطالعات منطقه ای، سال ششم ،شماره 3و4 تابستان و پاییز 1384، ص 17

 

 

 

[6] چالش های بلند مدت عربستان و آمریکا http://www.vista.ir/?view=article&id=200098

 

[7] موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر ،همان، ص33

 

[8] همان، ص 38

 

[9] آنفان پول بن و دیگران، شبه جزیره عربستان در عصر حاضر، ج 2، ترجمه اسدا... علوی،( مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی) ص55

 

[10] شهروز ابراهیمی، همان ، ص 568

 

[11] - موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر ،همان، ص
  • مسعود براتی
  • ۰
  • ۰

شاید زمانی که برای اولین بار استخراج نفت در سال 1859 در پنسیلوانیا آغاز شد[1] و نفت به صورت صنعتی مورد استفاده قرار گرفت، کسی تصور نمی کرد که روزی برسد که همین نفت محور اصلی تحولات سیاسی و اقتصادی جهان باشد. حتی در زمانی که همه جامعه شناسان و نیز دانشمندان روابط بین الملل از عصر اطلاعات و جهانی شدن صحبت می کنند ، باز شاهد این هستیم که این طلای سیاه محور اکثر فعالیت ها و لشگرکشی­هاست. اکثر اتفاقاتی که در دهه اخیر به خصوص درمنطقه خاورمیانه به وقوع پیوسته بر محور دستیابی به این منبع انرژی خدادادی بوده است. خلیج فارس را به جرات می­توان قلب تپنده جریان انرژی دانست. اگر روزی مکیندر[2] صحبت از هارتلند[3] نمود و گفت که تسلط برآن به معنای تسلط بر جهان است، امروز باید گفت تسلط بر خلیج فارس مانند تسلط بر جهان خواهد بود. در این نوشته به دلایل این ادعا خواهیم پرداخت
این مطلب در سایت پورتال سیاست ما منتشر شده است.

جایگاه نفت در قرن بیستم

با شروع جنگ جهانی اول تامین نفت به عنوان سوخت تانک­ها و کشتی­ها در واقع به صورت شریان حیاتی پیروزی درآمده بود. نفت بر خلاف ذغال سنگ در کشورهای بزرگ اروپای غربی یافت نمی شد. و اروپا شدیدا به آمریکا وابسته بود. لذا از همان ابتدای بین المللی شدن نفت، نگرش­های سیاسی برای استفاده از آن در راستای اهداف سیاسی وجود داشت.

غیر از اثری که نفت در مباحث نظامی داشت، تاثیرات مهم­تری در اقتصاد کشورها به خصوص کشورهای پیشرفته داشت. از بعد از جنگ جهانی دوم با شروع دوران بازسازی اروپای خسارت دیده از جنگ، مصرف نفت به عنوان منبع انرژی در دسترس بسیار شدت گرفت. تغییر ساختاری که در اقتصاد جهانی روی داد، نفت را هسته اصلی توسعه و پیشرفت قرار داد. انرژی عامل اصلی تولید بود و لذا رابطه میان میزان مصرف انرژی و رشد اقتصادی، به صورت رابطه­ای پذیرفته شده درآمد.[4] از آنجا که منابع انرژی نیز محدود بوده، درنتیجه رقابت برای به دست گرفتن کنترل منابع انرژی ازهمان ابتدا آغاز گردید. برتری نفت نسبت به دیگر منابع انرژی همچون ذغال سنگ از نظر ایجاد انرژی بیشتر، حمل و نقل بهتر و نیز آلودگی کمتر، سبب گردید که گرایش کشورها به این منبع انرژی چندین برابر شود. برای همین رقابت برسر منابع انرژی به رقابت برسر منابع نفت تعبیر گردید. در اواخر قرن گذشته گاز طبیعی نیز مورد توجه کشورها قرار گرفت. اما مسایلی همچون انتقال سخت و هزینه بردار گاز طبیعی مانع از آن می‌شود که گاز جای نفت را بگیرد.

تمام کشورهایی که در سر رویای رقابت و برتری در اقتصاد جهانی را می­پروراندند، شدیدا نیازمند جریان مستمر انرژی به خصوص نفت بودند. اما منابع قابل اطمینان نفت کجا بود؟ آمریکا به طور سنتی دارای منابع نفتی بود اما به دلیل میزان مصرف خود خصوصا با توجه به این مطلب که اقتصادش بزرگترین اقتصاد جهان بود، نه تنها نمی­توانست نفت صادر نماید بلکه به واردات آن نیز نیازمند بود. آمریکا در 1997 در حدود  4/49 درصد انرژی خود را وارد نموده که 40 درصد آن از قاره آمریکا همچون مکزیک و ونزوئلا و مابقی آن از خاورمیانه و آفریقا تامین شده است. [5] کشورهای اروپای غربی و بعد از آنها کشوری مانند ژاپن که دردهه 90 دومین اقتصاد برتر جهان بود، بسیار بیشتر از آمریکا به واردات نفت وابسته بودند. آنها به خوبی به جایگاه انرژی در حفظ رشد اقتصادی و توان رقابتی در اقتصاد جهانی آگاه بوده و هستند. در دهه­های اخیر  نیز اقتصادهای نوظهوری همچون چین ، هند، برزیل به جمع آنها اضافه شده اند. با توجه به نیازهای در حال افزایش تا سال 2020 نفت خاورمیانه به خصوص خلیج فارس بسیار اهمیت می‌یابد از همین روی تامین جریان مستمر نفت برای قدرتهای بین المللی اهمیت فراوانی داشته و برای ابرقدرت نظام بین‌الملل کنترل برآن اهمیتی حیاتی دارد. برای حل این مساله راه­کارهای مختلفی را در پیش گرفتند مانند سلطه بر بازار نفت از مبدا تا مقصد. قسمت عمده این سلطه به این دلیل بود که کشوهای پیشرفته صنایع نفتی قدرتمندی داشتند و از طرفی هم صاحبان منابع توانایی استفاده از منابع خود را نداشتند. این سلطه تا جایی رسیده بود که اگر زمانی هم دولتی مانند دولت ایران صنعت نفت را ملی می‌نمود، تمام توان خود را جمع می­نمودند تا آن دولت را سرنگون نمایند. شرکت­های چند ملیتی نیز که از همان ابتدا دراین حوزه فعال بوده و علاوه بر کنترل فرایند تولید تا مصرف، بیشترین سود را از بازار نفت به دست آورده اند.

آمریکا نیز به عنوان تنها ابرقدرت موجود از بعد از جنگ جهانی دوم، با وقوف به اهمیت نفت، آگاه بود که اگر بخواهد رهبری جهان را در دست داشته باشد، یکی از لوازمش داشتن کنترل بر منابع نفت جهان خواهد بود. البته این نکته که برخی معتقدند که دلیل ابرقدرتی آمریکا از بعد از جنگ جهانی دوم ناشی از تسلط داشتن به فرایند تولید نفت بوده است، خود جای تامل دارد[6]. لازمه کنترل جریان حیاتی نفت تسلط بر مناطقی است که منابع نفتی در آنجا هستند. اما منابع اصلی نفت کجا قرار دارند؟

منابع مهم نفتی در چه نقاطی از جهان است؟

شناخت منابع مهم نفتی جهان به تحلیل تحولات جهان در قرن اخیر بسیار کمک می­نماید. در حال حاضر منابع مهم نفتی در این نقاط آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی، آمریکای لاتین، شمال آفریقا، خاورمیانه و خصوصا خلیج فارس، دریاچه خزر، روسیه و جنوب شرقی آسیا وجود دارد. تمام اینها از نظر میزان ذخایر یکسان نیستند. بیشترین ذخایر اثبات شده در خلیج فارس است که بیش از 60 درصد ذخایر اثبات شده جهان می­باشد. این در حالی است که منابع دریاچه خزر که زمانی به عنوان رقیبی برای خلیج فارس از سوی محافل آمریکایی مطرح می‌گشت، حدود 4.2 درصد از ذخایر کل جهان است.[7] خلیج فارس منبعی بدون رقیب هم از لحاظ میزان ذخایر و هم از لحاظ آسانی استخراج در میان منابع نفتی است. آنچه که بر اهمیت منطقه خلیج فارس می‌افزاید، کاهش ذخایر دیگر نقاط جهان است. براساس مطالعات انجام شده، بیشتر حوزه‌های اصلی نفتی، نیمه عمر خود را گذارنده و میزان اکتشافات نیز در دو دهه اخیر کاهش قابل ملاحظه‌ای یافته است. برای همین است که برخی از متخصصان نفتی صحبت از رسیدن به قله نفتی می‌نمایند.[8] در صورتیکه در منطقه خلیج فارس منابع دست نخورده‌ای مانند عراق و ایران وجود دارد و همین امر اهمیت پیدا کردن بیش از پیش منطقه می‌شود.

در نتیجه طبیعی است که قدرت‌های بزرگ برای کنترل بر این منطقه تلاش نمایند. در راس تمام قدرت‌ها ، ایالات متحده آمریکا قرار داشت چرا که با پایان جنگ سرد، تنها ابرقدرت نظام بین‌الملل محسوب می‌گشت. برای آمریکا بسیار حیاتی است که بتواند جریان اصلی نفت  در جهان را کنترل نماید. چرا که با کنترل بر جریان انرژی می‌تواند کشورهای قدرتمند دیگر را کنترل نماید. کشورهایی مانند چین که در حال تبدیل شدن به رقیبی سرسخت برای آمریکا هستند. برای این هدف نیز باید بتواند بر خلیج فارس کنترل داشته باشد. بعد از سقوط شاه ایران که پایگاهی مستحکم برای آمریکا محسوب می‌گشت، این کشور به سمت حضور مستقیم در منطقه روی آورد. حتی آمریکا برای حفظ جریان صادرات نفت در طی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، خود مستقیم وارد درگیری گردید هرچند به صورت محدود، و بعد از آن بود که آمریکا حضور نظامی خود در منطقه گسترش داد. حمله عراق به کویت و اجماع قدرتهای بزرگ برای مقابله با آن، حضور نظامی آمریکا را مشروعیت کامل بخشید. استقرار ناوگان پنجم دریایی آمریکا در کشور بحرین و پایگاه‌های این کشور در کویت و عربستان، همه و همه برای حفظ امنیت صادرات نفت خلیج فارس است. تمام رییس جمهوران آمریکا به این مساله اشاره کرده­اند. کارتر در زمان ریاست جمهوری­اش اعلام کرد: « هرگونه تلاش که به منظور تسلط بر منطقه خلیج فارس از سوی هر کشور خارجی انجام گیرد ، به مثابه حمله به « امنیت ملی » و « منافع حیاتی » ایالات متحده به حساب خواهد آمد ، و ما با همه وسایل از جمله وسایل نظامی به مقابله با آن خواهیم پرداخت.»[9] ریگان نیز بر همین موضع تاکید کرد.

 

بسیاری از تحلیل‌گران دلیل اصلی حمله آمریکا به عراق را در سال 2003 تسلط یافتن بر منابع نفتی آن می‌دانند. منابعی که بسیار بکر بوده و تسلط یافتن به آنها، امکان مانور بسیاری برای آمریکا ایجاد خواهد نمود. در حال حاضر سرمایه‌گذاری‌های قابل توجهی در صنعت نفت عراق توسط شرکت‌های چند ملیتی صورت پذیرفته است.

اهمیت دیگری که منطقه خلیج فارس در مساله انرژی دارد، مساله انتقال انرژی است. همانطور که اشاره شد کنترل جریان انرژی در منطقه خلیج فارس به معنای کنترل کردن کشورهای مصرف‌کننده آن است. وجود تنگه هرمز سبب شده است تا کشورهای مجاور، ایران و عمان توانایی کنترل جریان عبور و مرور را در این تنگه در دست داشته باشند. تنگه هرمز برای ایران برگ برنده‌ای است که فرصت‌های بسیاری را برای ایران ایجاد می‌نماید. امنیت لازمه جریان مستمر انرژی است و جمهوری اسلامی ایران می‌تواند از این فرصت بهترین استفاده را نماید. کما اینکه در طول جنگ تحمیلی از آن استفاده نمود. لذا هر رژیم امنیتی در این منطقه بدون حضور ایران، عملیاتی نخواهد شد. ایران نیز به خوبی به اهمیت منطقه واقف بوده و برای همین در سالهای بعد از جنگ به تقویت نیروی دریایی خود پرداخته است.

 

نتیجه‌گیری

در حال حاضر نفت مهم‌ترین منبع انرژی جهان به شمار می‌آید. سایر منابع انرژی توانایی رقابت با آن را ندارند. مصرف انرژی روزبه‌روز افزایش یافته و در نتیجه منابع آن نیز اهمیت بیشتری می‌یابند. خلیج فارس عظیم‌ترین منبع انرژی گازی و نفتی دنیا است. همین امر سبب توجه قدرت‌های بین‌المللی به این منطقه شده است. امنیت این منطقه برابر با امنیت جریان انرژی جهانی و در نتیجه تامین ثبات اقتصادی در جهان است. برای همین است که آمریکا، اتحادیه اروپا و سایر قدرت‌ها، نسبت به امنیت خلیج فارس حساس هستند. حمله آمریکا به عراق هرچند پشتوانه شورای امنیت را نداشت، اما کشورهای دیگر به دلیل وجود منافع در دستیابی به منابع نفتی عراق، نه تنها اعتراضی ننمودند بلکه کمک‌های بسیاری نیز به آمریکا نمودند.

پی نوشتها

 

--------------------------------------------------------------------------------

* - کارشناس ارشد روابط بین الملل

[1] -وب سایت راسخون: http://www.rasekhoon.net/calender/default-2553.aspx

[2] -"هلفورد جان مکیندر" جغرافیدان بریتانیایی در 15 فوریه 1861 میلادی متولد و در 1947 از دنیا رفت.

[3] - «هارتلند» عبارت است از منطقه گسترده ای که از شرق به سیبری غربی؛ و از غرب به رودخانه «ولگا» در روسیه؛ و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی؛ و از جنوب به ارتفاعات هیمالیا و ارتفاعات ایران و ارتفاعات مغولستان محدود می گردد. (سایت باشگاه اندیشه)

[4] --آمریکا و مسئله انرژی در آمریکا و قرن بیست یکم، ترجمه ی فرهاد عطایی و محمد رضا اقارب پرست، بدون تاریخ، ص118

[5] -همان،ص124

[6] - رک: شفایی، «ابعاد و پیامدهای پایان عصر نفت», فصلنامه بین المللی روابط خارجی، 1389

[7] - آمریکا و مسئله انرژی در آمریکا و قرن بیست یکم ، پیشین، ص 126

[8] - شفایی. پیشین. ص216

-[9] آقایی داوود، سیاست و حکومت در عربستان سعودی، تهران ، نشر کتاب سیاسی، 1368،ص40
  • مسعود براتی
  • ۰
  • ۰

کشور عربستان بعد از استقلال همواره یکی از کشورهای مورد حمایت بلوک غرب بوده و سیاست خارجی این کشور در راستای سیاست های جهانی بلوک غرب خصوصا آمریکا است. حفظ منافع دول غربی در منطقه و نقش متعادل کننده در مقابل سیاست های رادیکال جهان عرب ( سیاست­های جمال عبدالناصر) را داشته است. به طور کلی عربستان با سیاست محافظه کارانه و حفظ وضع موجود در منطقه سعی می نماید موازنه سیاسی خاورمیانه را به نفع خود تغییر دهد.

روابط آمریکا با کشورهای خاورمیانه و مولفه های موثر بر این روابط یکی از مهمترین مباحث در میان گروه های سیاسی می باشد. آمریکا به عنوان یک ابرقدرت و منطقه خاورمیانه به دلایل مختلفی از جمله منابع عظیم و سرشار نفتی که در خود دارد از دلایل این اهمیت می باشند.

 

عربستان سعودی از بازیگران با اهمیت در این منطقه است ، این کشور یکی از چهار کشور دارای عظیم ترین  ذخایر ثبت شده نفتی در جهان می باشد و از دیرباز به عنوان متحد سنتی آمریکا در منطقه نقش ایفا کرده است. کشور عربستان بعد از استقلال همواره یکی از کشورهای مورد حمایت بلوک غرب بوده و سیاست خارجی این کشور در راستای سیاست های جهانی بلوک غرب خصوصا آمریکا است. حفظ منافع دول غربی در منطقه و نقش متعادل کننده در مقابل سیاست های رادیکال جهان عرب ( سیاست­های جمال عبدالناصر) را داشته است. به طور کلی عربستان با سیاست محافظه کارانه و حفظ وضع موجود در منطقه سعی می نماید موازنه سیاسی خاورمیانه را به نفع خود تغییر دهد.

 

سیاست آمریکا تحت اهداف دوگانه حفظ ثبات رژیم و دسترسی آمریکا به منابع عظیم نفت عربستان ( شرکت های نفتی آمریکایی در سال 1933 قراردادهایی با حق انخصاری استخراج و صدور نفت خام عربستان امضا نموند ) راهبری شده است. شاه عبدالله عزیز بن سعود، قرارداد اکتشاف نفت با شرکت «استاندارد اویل» کالیفرنیا منعقد کرد. همین که تولید نفت عربستان و ذخایر اثبات شده آن به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم افزایش یافت، روابط استراتژیک میان آمریکا و عربستان سعودی توسعه یافت. سال 1943 اولین بار فرانکلین روزولت بر اهمیت استراتژیک عربستان برای منافع آمریکا تصریح کرد. [1] از زمان حکومت ترومن در 1950 تمام روسای جمهور آمریکا موظف بودند به یکپارچگی قلمروی عربستان اهمیت بورزند.

بعد از شکست آمریکا در ویتنام، در طی دوران جنگ سرد آمریکا سیاست خود را تغییر داد. در این راستا امریکا سیاستی را در پیش گرفت که نیکسون آن را (سیاست دوستونی ) نامید بود که ایران یکی از ستون ها و عربستان ستون دیگر آمریکا در خاورمیانه بود ،یعنی با ارسال تجهیزات نظامی فراوان به دو قدرت بزرگ محلی ایران وعربستان سعودی ،تامین امنیت خلیج فارس را به منظور استمرار منافع امریکا به آنها واگذار کرد.بر اساساین دکترین ،ایران نقش (پایه نظامی) وعربستان سعودی نقش (پایه مالی )ودر عین حال نقش پدر خوانده عربهای منطقه را عهدار گردیدند.

با توجه به این امتیازات (ریچارد نیکسون)رییس جمهور امریکا ووزیر خارجه اش (هنری کیسینجر)در راه بازگشت از مسکو در سال 1351ه.ش(1972م)در ملاقات با شاه ایران ،تسلیح وتجهیز بدون محدودیت ایران پذیرفتند.به دنبال این تصمیم ایران از 1347تا1357ه.ش نزدیک 23میلیارد دلار تسلیحات نظامی از ایالات متحده خریداری کرد. تحت چنین شرایطی شاه ایران از سوی امریکایی ها به عنوان (ژاندارم منطقه) لقب گرفت . ریچارد نیکسون در کتاب جنگ واقعی وصلح واقعی نیز نوشته است: « نفت خون صنعت مدرن است ومنطقه خلیج فارس قلبی است که این خون را مانند تلمبه به جریان می اندازد وراههای دریایی پیرامون خلیج فارس شریانهایی هستند که این خون حیاتی از انها می گذرد. »

.با تحولات اواخر دهه هفتاد این سیاست به سیاست « تک ستونی » تغییر نمود.تلاش صدام حسین برای توسعه حوزه نفوذ منطقه ای و پاگیری اسلام سیاسی در ایران، منجر به این شد که عربستان به تنهایی در سیاست منطقه ای آمریکا محوریت یابد، از این رو سیاست تک ستونی قوت یافت.[2]

 

عربستان روابط رسمی خود را از 1938 تا 1990 با شوروی قطع نمود. روسای جمهور آمریکا آرزو داشتن حکومت خدا محوری عربستان در مقابل جنبش های سکولار ملی گرا در منطقه بین دهه های 50، 60 و 70 بایستد. تصمیم گیرندگان سیاسی آمریکا در دهه 1950 عربستان را « پاپ اسلامی » می دانستند. عربستان هزینه های زیادی برای اهداف خارجی صرف نمود که بیشتر آنها در راستای جنگ سرد بود. عربستان ، ایران ،مصر ، مراکش و فرانسه گروه سفری را تشکیل دادند. که هدف آن جلوگیری از نفوذ شوروی در آفریقا بود.این کارهایی را که آمریکا نمی خواست یا نمی توانست انجام دهد را انجام می دادند.

از هنگام جنگ جهانی دوم به بعد، آمریکا امنیت عربستان سعودی را پنهان و آشکار (قبل و بعد از جنگ خلیج فارس) در عوض عرضه مطمئن نفت از عربستان سعودی تامین کرده اند؛ البته در این میان استثنای کوتاه مدتی هم وجود دارد و آن هم تحویل نفتی کوتاه مدت کشورهای عرب تولیدکننده نفت دراواخر سال 1973 است.

کارتر در زمان ریاست جمهوری­اش اعلام کرد: « هرگونه تلاش که به منظور تسلط بر منطقه خلیج فارس از سوی هر کشور خارجی انجام گیرد ، به مثابه حمله به « امنیت ملی » و « منافع حیاتی » ایالات متحده به حساب خواهد آمد ، و ما با همه وسایل از جمله وسایل نظامی به مقابله با آن خواهیم پرداخت.»[3] ریگان نیز بر همین موضع تاکید کرد.

 

با به هم خوردن توازن قوا در خایج فارس بعد از انقلاب اسلامی ایران ،آمریکا برای حفظ امنیت منطقه در جهت منافع خود ، نیروهای نظامی عربستان را تقویت بخشید تا امکان جانشینی ژاندارم منطقه را فراهم آورد. عربستان تحت تاثیر منافع استرتژیک واشنگتن و نگرانی های امنیتی خود در دهه های 80 و 90 تنها در فاصله سالهای 1985-1991 بالغ بر 52.4 میلیارد دلار در خرید جنگ افزارهای نظامی هزینه کرد.[4] مسئله خرید تسلیحات از آمریکا توسط عربستان یکی از محورهای مستحکم روابط دوکشور است که مورد توجه مسئولین امریکایی بوده است.[5] در سال 1980 آمریکا ساخت 6 پایگاه نظامی با هزینه­ای بالغ بر 27 میلیارد دلار را در عربستان آغاز نمود.[6]

در سال 1979 سه اتفاق رخ داد : تسخیر سفارت آمریکا در ایران ، اشغال حرم مکه ، حمله شوروی به افغانستان . عربستان از ترس نفوذ قدرت خمینی ناچار به تصمیم گیری و پاسخ به این سه سئوال مذهبی بود . افزایش عرق ملی مذهبی اثرات این سه اتفاق بود. عربستان بحران مکه را پاسخ داد ،  راهی برای بسیج کردن نیروها برای جهاد در افغانستان ایجاد کرد که با تشویق آمریکا همراه بود.

 

در دهه 1990، وقوع تحولاتی چون فروپاشی اتحاد شوروی و پایان تهدید کمونیسم، پایان جنگ ایر ان و عراق و به ویژه اشغال کویت از سوی عراق، باعث دگرگونی در نوع نگرانی‌ها و تهدیدات امنیتی سعودی‌ها و همچنین تغییر استراتژی آمریکا در منطقه شد. در این دوره نگرانی‌های امنیتی عربستان به سوی تهدیدات فوری و سیاست‌های جاه‌طلبانه صدام حسین معطوف شد. استراتژی آمریکا نیز یکباره از حضور ساحلی طی چندین دهه گذشته به حضور مستقیم و گسترده در کشورهای خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی تغییر یافت و سیاست «موازنه قوا» بین ایران و عراق جای خود را به «مهار دو جانبه» داد. در این شرایط روابط سیاسی و نظامی آمریکا و عربستان سعودی بیشتر گسترش یافت و آمریکا به فروش تسلیحات، احداث پایگاه‌های هوایی و عقد قراردادهای نظامی ـ امنیتی دوجانبه با سعودی‌ها پرداخت.

 

به رغم سطح بالای روابط دو کشور در این دهه، چالش‌ها و اختلافاتی نیز بین آمریکا و عربستان سعودی وجود داشت که در مقاطع بعدی بیشتر آشکار شد. سیاست خارجی معتدل و عمل‌گرایانه ایران در این مقطع باعث نزدیکی روابط ایران و عربستان و انتقاد سعودی‌ها از سیاست مهار ایران از سوی آمریکا شد. همچنین دهه 1990، شاهد گسترش خشونت و منازعه میان فلسطینی‌ها و اسرائیل بود و سیاست آمریکا در حمایت آشکار از اسرائیل دارای تاثیراتی منفی بر روابط دوکشور بود. مهم‌تر اینکه حضور مستقیم آمریکا در منطقه و به ویژه درعربستان سعودی و حمایت شدید از اسرائیل در مقابل فلسطینی‌ها، به رشد بنیادگرایی و گسترش اپوزیسیون داخلی در عربستان منجر شد؛ و این مسأله به عنوان یکی از متغیرهای بازدارنده روابط دو کشور در دهه بعد، ظهور و بروز پیدا کرد.

روابط آمریکا و عربستان سعودی در طول هفت دهه گذشته فراز و فرودهای بسیاری داشته اما هیچ گاه این روابط قطع نشده است. عمده ترین دلیل را هم می توان به نقش عربستان و نیاز آمریکا به این کشور نفت خیز دانست. از منظر مقامات آمریکایی نیز دو محور نفت و امنیت دلایل وجود رابطه ای نزدیک میان دو کشور می باشد.[7] در میان همه کشورهای عربی ،عربستان سعودی به طور پیوسته نزدیکترین هم پیمان آمریکا بوده است و روابط ( بر اساس نفت و منافع امنیتی ) به شکلی وسیعی یک معامله نافع میان دو کشوری که جوامع مطبوعاتیشان کمترین وجوه مشترک را در ارزش های فرهنگی و سیاسی دارند ، بوده است.

 



[1].موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر،اصلاحات سیاسی در عربستان سعودی ؛تأثیر بحران عراق بر تحولات سیاسی عربستان سعودی، ترجمه ی محسن یوسفی،(تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، 1386) ص103

[2] حسین دهشیار، « مثلث بقای دولت در عربستان سعودی: آمریکا، نفت و مذهب»، مطالعات خاورمیانه ، شماره 4 بهار 1385، ص 10

 

[3] داوود آقایی ، سیاست و حکومت در عربستان سعودی، تهران ، نشر کتاب سیاسی، 1368،ص40

[4] موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر ،همان، ص 78

[5] برای نمونه رجوع کنید به :

Congressional Research Service, Saudi Arabia: Current Issues and U.S. Relations, The Library of Congress, 2002,p7

 

 

[6] داوود آقایی ، همان ،ص 36

  • مسعود براتی